جدول جو
جدول جو

معنی روی دل - جستجوی لغت در جدول جو

روی دل(دِ)
متواضع. متبسم. ملایم. حلیم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه از زمین بروید و سبز شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوی دل
تصویر قوی دل
دلیر، پردل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین، رستن، نمو کردن، رشد کردن بعضی از اجزای بدن مثلاً روییدن مو، کنایه از بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر مثلاً از گردنش سری دیگر رویید، کنایه از به وجود آمدن، ایجاد شدن، رویاندن، پروردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزی ده
تصویر روزی ده
آنکه به همۀ جانداران رزق وروزی می دهد، رازق، رزاق، روزی دهنده، از نام ها و صفات خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
جمعاً، کلاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشن دل
تصویر روشن دل
روشن ضمیر، زنده دل، آگاه و دانا، نابینا، کور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روییده
تصویر روییده
رسته، گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون دل
تصویر خون دل
کنایه از غم، غصه، رنج و محنت بسیار، خون جگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش دل
تصویر خوش دل
خشنود، شاد، شادمان، خوشحال، امیدوار
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش بستک شهرستان لار. حدود از شمال به دهستان درزوسایبان، از شمال خاوری به شهرستان سیرجان و از جنوب خاوری به شهرستان بندرعباس و از باختر به دهستان حومه لار. آب آن از چشمه و باران و محصول عمده آنجا غلات و خرما و دارای 9 پارچه آبادی و حدود 2500 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوی دل
تصویر قوی دل
پر دل و نترس
فرهنگ لغت هوشیار
کند فهم کم هوش کور دل: مدار چشم ازین کور باطنان انصاف که گشته است بعنقا هم آشیان انصاف. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
سر زدن از زمین، سبز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی دست
تصویر روی دست
مکر و فریب و نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
آنکه آلات رویین سازد صفار، آنکه ظروف فلزی را سفید کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
جمعا مجموعا، چیزی بالای چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه بروید آنچه رشد و نمو کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشندل
تصویر روشندل
کسی که خاطر وی صاف باشد و مکدر نبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو دل
تصویر دیو دل
مردم شجاع و دلیر و دلاور، سنگدل و بیرحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشندل
تصویر روشندل
((~. دِ))
عارف، آگاه، نابینا، کور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
((دَ))
نمو کردن، رشد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
((یِ هَ))
جمعاً، مجموعاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
((گَ))
کسی که ظروف رویین می سازد، کسی که ظروف فلزی را صیقل داده سفید می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
مجموعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
Sprout
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
germer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
прорастать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
sprießen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
проростати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
kiełkować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
发芽
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
brotar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
germogliare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
brotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی